اميرصدرا (ميش ميش ماما)اميرصدرا (ميش ميش ماما)، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

ميش ميش ماما

مژده اي دل كه دگرباره بهار آمده است

  مژده ای دل که دگر باره بهار آمده است خوش خرامیده و با حسن و وقار آمده است به تو ای باد صبا می دهمت پیغامی این پیامی است که از دوست به یار آمده است شاد باشید و در این عید و در این سال جدید آرزویی است که از دوست به یار آمده است   درسته كه هنو برفاي سبلان آب نشده  اما كلاغا رو درختا لونه ساختن  درسته كه درختا هنو كچلن اما كوچه بازار پره سبزه هاس همه چي دست به دست هم داده تا زمستون رو بدرقه كنه عيد برهمگان مبارك     ...
27 اسفند 1392

آشپزباشي

ميگن تركا قبل جك گفتن ميخندن نمونه اش هم من  من آشپز نيستم چه برسه يه آشپز ماهر ولي آشپزي رو دوست دارم (برگرفته از بيانات امام خميني ره كه ميگفت من ورزشكار نيستم ولي ورزشكاران رو دوست دارم ) آشپزي رو خيلي دوست دارم تو تلويزيون باشه اينترنت باشه كتاب باشه سايت باشه هرچي باشه دنبالش ميكنم ولي تو عمل مهارت زيادي ندارم ولي پر از نكات ريز آشپزيم برا همين برا دلم ميخواستم اين قسمت رو باز كنم كه فقط وفقط تجربياتمو بنويسم نه اينكه آشپزي به كسي ياد بدم همين و همين و اين يه شروع تازه اس براي من   ...
12 اسفند 1392

جشنواره زمستاني سرعين

سلام نازدونه ماما ،ديروز جمعه بود و هوا هم چند روزه كم وبيش باراني است ولي با دده جون و مامان جون و ما سه نفري رفتيم سرعين .هرچند تو عاشق مسافرتي و هرجايي غير از خونه رو هميشه ترجيح ميدي ولي سرعين و آب بازي يه چيز ديگه اس واسه تو ، هميشه به بابا و ده ده جون اصرار ميكني كه برين آب بازي و آلوارس. هميشه هم بعد اومدن مريضي عفونت ميره تو بدنت و چند هفته اي سرفه وآبريزش داري ، خدا پدر صاحباي اين آبدرمانيا رو بيامرزه نميدونم چرا هميشه خدا اين آبدرمانيا كثيفه نميدونم چاره اي نيس يا اونا كمكاري ميكنن ولي بعد هر سري رفتن پشيمون ميشم ديگه ميگم نميرم ولي بازم هوس ميكنيم ودوباره ميريم و ماجرا دوباره شروع ميشه شايد تو خودت باعث ميشي و مواظب نيستي كه آب ...
10 اسفند 1392

تست شغل هاي مختلف

پسر گلم وقتي يكي ميگه فلان بچه خيلي ارومه واصلا مامانشو اذيت نكرده برام باوركردني نمياد چرا كه بچه دار شدن خيلي سخت تر ازاون چيزيه كه من تو ذهنم قبل تو پرورانده بودم يعني بيشتر ازغذا دادن و لباس خريدنه هرچند من اعتقاد دارم حتي غذا و لباس هم مفهومي علاوه بر خريدن يك بيسكويت يا يه لباس مارك داره مادر وپدر بودن يعني يه ذهن پر از سوالهاي مختلف كه هركدوم ميتونه در آينده بچه تاثير بزاره شايدم من دارم بزرگش ميكنم ولي من اينا رو باتجربه زندگي با تو فهميدم كه هرلحظه لحظه زندگي باتو برام يه تجربه بزرگ بود كه حتي يه لحظه از اون رو فراموش نكردم از ارديبهشت 87 تا الان كه اينو برات مينويسم هر رفتار تو نتيجه اش يا دلهره بوده تو دلم يا شادي يا نگراني بود...
6 اسفند 1392

تولد خيالي براي پسر زيبايم

سهم من از دنيا پسركوچكي است به بزرگي تمام عشقهاي دنيا........   مطمينم جشن میلادت را به پرواز می روم دراین خانگی ترین آسمانِ بی انتها آسمانی که نه برای من نه برای تو که تنها برای “ما” آبیست … آرزوميكنم  زندگیت را با لبخند هایت نگاه کني نه با اشکهایت سالهای عمرت را با دوستانت بشماري نه با تعداد شمع های روی کیک تولدت …  توفكرم  کدامین هدیه را به قلب مهربانت تقدیم کنیم که خود گنجینه ی زیبایی های عالمی؟ ای شیرینی لطیف ترین سرود طبیعت، چگونه خدا را برای چنین بخشش رنگینی شکر گوییم؟  و ناقابل ترين هديه اي كه ميتونم بدم به تو       &nbs...
14 بهمن 1392

ماه بهمن

سلام پسرگلم بيرون داره بارون مياد من هم از پشت چشماي باروني دارم واست مينويسم شايد خدا ميدونست كه اين ماه چقدر براي من سختيها داره كه تورو براي دلخوشي من تو اين ماه داده واي خداي من اين ماه بهمن چقدر منو اذيت ميكنه نه اين ماه قشنگ خدانيس كه بدجنسه ادمان كه هميشه قلب همو ميشكنن .هميشه تو اين ماه چشام براي همدردي با ابراي توي اسمون باراني اس تنها دلخوشي ام تولد زيباي توست. بغض گلومو گرفته يهو فكر نكني ماماني اون روز زيبا رو فراموش كرده نه پسرگلم من از پشت همه زشتيهاي دنيا چشمام به صورت زيباي توست توي زيبايي دنياي خدايي تو گل سرسبد هداياي خدايي كاش ميشد اين زشتيها يه مهلت كوچيك بهم ميدادن تا طعم خوش ميلادت رو جشن بگيرم به خودم تبريك بگم كه مادر...
8 بهمن 1392

سابقه خراب اميرصدرا

سلام پسر گلم هر چند دوست دارم كه هميشه از افتخاراتت بگم ولي نميتونم خرابكاريهاي بزرگ تو رو ناديده بگيرم سابقه ات پيش من خيـــــــــــــــلي خرابه ، كاش فقط خرابكاريات مالي بود ولي متاسفانه تو خسارت جاني هم داري يه يادگاري بزرگ رو زبونت هست كه هيچ وقت از ذهنم پاك نميشه اون روزي كه از عسلي افتادي و دندون تيزت زبونت رو بريد من هيج وقت نفهميدم كه تو چه دردي كشيدي اونروز ولي حاضرم تمام بلاهاي اسمون سر من بياد ولي تو يه لحظه ناراحت نشي وگريه نكني (بعضي موقعها ماماني رو اذيت ميكني و من ميزنمت و تو گريه ميكني اين به نظرت معني اش اينه كه ماماني درست نميگه نه پسرم به اين معني هست كه بعضي موقعها ماماني رو از كوره درمياري ) هميشه خدا  بالاي اوپن ...
24 دی 1392

زندگي اعياني چند روزه ما درمجتمع آهوان

اين مطلب مربوط به سي شهريورماه هست ماماني زرنگ اميرصدراالان وقت ميكنه اين مطلب رو بنويسه پسرم نميتونم بگم جات خالي چون سه تايي رفته بوديم هميشه وقتي توفيلمها زندگي بالانشين ها رو ميديدم فكر ميكردم حتما يه سناريو بيشتر نيس يعني واقعيت نداره كه اونا همه آرايش كرده موها فرم گرفته صبح اول وقت همه آماده ميان ميشينن سريه ميز آنچناني براي خوردن صبحانه واصلام هم خوابشون نمياد بعد صبحونه هم ميرن خريد يا سالنهاي شنا ماساژ و بالاخره با يه دست لباس ديگه ميان ناهار و..... براي چند روزهم كه شده ما تو آهوان اين زندگي رو تجربه كرديم براي اين تجربه ما به رئيس اداره بابايينايه تشكر بدهكاريم آقاي رئيس تشكر تشكر حالا ماجراي ما تو مجتمع آهوان جونم برات بگه ...
29 آبان 1392

پسرم سيده

مامان قربونه پسر سيدش بره امروز عيد پسر سيدمه خدا تو رازير سايه محبت امام علي هميشه سالم وعاقل پايدار نگه دارد.البته عيد علي بابا هم هست امروز دوتا سيد تو خونه ما هست خدا من رو هم به خاطر اين دوتا سيد از بلاهاي بد حفظ بكند ايشالا.پدر وپسر سيد عيدتون مبارك     آسمان     يكبار   ديگر   خنده   كرد                               عشق   ما  را  باز  هم  شرمنده   كرد   ...
2 آبان 1392